جدول جو
جدول جو

معنی آب تراز - جستجوی لغت در جدول جو

آب تراز
(تَ)
طراز بنایان که در درون آب دارد.
- آب تراز کردن زمین، تسطیح آن برای جریان آب
لغت نامه دهخدا
آب تراز
طراز بنایان که در داخل آن آب باشد
تصویری از آب تراز
تصویر آب تراز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رز
تصویر آب رز
آبی که از شاخه های بریدۀ تاک بچکد، باده، می، برای مثال آب رز باید که باشد در صفا چون آب زر / گر ز زرّ مغربی ساغر نباشد گو مباش (ابن یمین - ۱۱۶)، آب زهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم تراز
تصویر هم تراز
هم طراز، هم قدر، برابر، مساوی، دارای شان و رتبۀ هم سان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب تاز
تصویر شب تاز
تاخت و تاز در شب، تاخت ناگهانی در شب بر دشمن، شبیخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب تره
تصویر آب تره
بولاغ اوتی، گیاهی خودرو از خانوادۀ تره تیزک با گل های کوچک سفید که مصرف دارویی دارد، جرجیر آبی، آب تره، علف چشمه، شاهی آبی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ رَ)
در تداول شعرا، شراب. خمر:
آب رز باید که باشد در صفا چون آب زر
گر ز زرّمغربی ساغر نباشد گو مباش.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شناگر، سباح
لغت نامه دهخدا
(چَ)
غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ)
گیاهی است آبی با برگهای مایل بتدویر و زبانگز چون ترتیزک و در چهارمحال اصفهان آن را بکلو گویند، و آن از احرار بقول است
لغت نامه دهخدا
(آبْ، بُ)
نام شعبه ای از رود کارون
لغت نامه دهخدا
رهگذر آب، مجرای آب، نهر، جوی، آب راهه، راه آب، آوره، فرخور
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
آب باز. شناگر. سباح، ملاح
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شبیخون و آن تاختی است بی خبر و غافل که در شب بر سر دشمن زنند. (برهان). شبیخون. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
هم طراز. برابر. هم سطح. یکسان. (یادداشت مؤلف). رجوع به هم ترازو شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از آبهای بادیه است. و یوم اراب از ایام عربست که در آن هذیل بن هبیره الاکبر التغلبی با بنی ریاح بن یربوع حرب کرد و زنان ایشان را برده گرفت و چارپایان ایشان ببرد. مساوربن هند گوید:
و جلبته من أهل ابضه طائعاً
حتی تحکم فیه أهل اراب.
و منقذبن عرفطه در مرثیۀ برادر خویش اهبان و بنو عجل قتلۀ او دریوم اراب گوید:
بنفسی من ترکت و لم یرسّد
بقف اراب و انحدروا سراعا
و خادعت المنیه عنک سراً
فلا جزع تلان و لارواعا.
و فضل بن العباس اللهبی گوید:
اتبکی أن رأیت لأم وهب
مغانی لاتحاورک الجوابا
أثافی لایرمن و اهل خیم
سواجد قد خوین علی ارابا.
(معجم البلدان).
و رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان جزء ششم ص 93 شود.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دانش تسطیح زمین و کاریز سهولت جریان آب را.
- آب ترازو کردن، تسطیح زمین و کاریز بصورتی که آب جریان کند
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب رز
تصویر آب رز
شراب باده می، آب زهر. آب رز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب تاز
تصویر شب تاز
شب تاختن شبیخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگری، سباحت، غواص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب ورز
تصویر آب ورز
آب باز شناگر، غواص، ملاح
فرهنگ لغت هوشیار
از تیره چلیپائیان با ارتفاع 10 تا 60 سانتیمتر که غالبادر کنار جویبارها و مسیرجریان آب روید. گلهایش کوچک و سفید و بصورت خوشه است بولاغ اوتی شاهی آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
غذائی که ناشتا بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب راه
تصویر آب راه
رهگذر آب، مجرای آب، نهر، جوی، آبراهه، راه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب طراز
تصویر آب طراز
طراز بنایان که در درون خود آب دارد تراز آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب تاز
تصویر شب تاز
تاخت ناگهانی در شب، شبیخون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب چرا
تصویر آب چرا
((چَ))
ناشتایی، غذای اندک، خوراک وحوش و طیور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب طراز
تصویر آب طراز
((طَ))
آب تراز، طراز بنّایان که در درون خود آب دارد، تراز آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب ورز
تصویر آب ورز
((وَ))
شناگر، غواص، ملاح
فرهنگ فارسی معین
آب ورز، سباح، شناگر، شناور، غواص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
میراب
فرهنگ گویش مازندرانی
پرندهی تندپرواز کنار رودخانه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
مرزه
فرهنگ گویش مازندرانی